کد مطلب:212862 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:25

شاگردان هشام بن حکم
هشام در مكتب جعفری به پایه ای بود كه امام صادق (ع)، محققان مشتاق ورود به مكتبش را، به او راهنمایی می كرد، و امر تعلیم آنان را بدو می سپرد، و ایشان را به شاگردی هشام فرمان می داد.

مرحوم كلینی، در اصول كافی، و مرحوم صدوق، در كتاب توحید، داستان آن زندیق مصری را نقل كرده اند كه چون سخنانی از امام صادق (ع) شنیده بود به مدینه آمد تا با حضرت مناظره كند. پس از شرفیابی و مباحثه ایمان آورد؛ و سپس از حضرت تقاضا نمود كه او را به شاگردی بپذیرد. حضرت به هشام فرمود: ای هشام بن حكم! او را نزد خود دار و تعلیمش ده. و هشام كه معلم ایمان اهل مصر و شام بود، او را تعلیم داد تا عقیده ای نیكو یافت و امام صادق (ع) را پسند آمد. [1] .

هشام بن حكم علاوه بر اینكه از بزرگ ترین متكلمین قرن دوم هجری بوده، به فرموه شیخ مفید، از فقهای اصحاب و راویان موثق نیز شمرده شده، لذا گذشته از این كه در علوم عقلی شاگردانی داشته، در علوم نقلی هم گروهی از وی استفاده برده و از او نقل حدیث كرده اند، كه نام آنها در كتب فقه و حدیث آمده است. [2] .

اینك به معرفی چند تن از شاگردان او می پردازیم:

اول - ابواحمد، محمد بن ابی عمیر، زیاد بن عیسی ازدی (متوفی 217 هجری): از فقهای اصحاب اجماع [3] ، جلیل القدر، و دارای منزلتی عظیم نزد شیعه و سنی است، و عامه و خاصه تصدیق وثاقت و جلالت او را نموده اند [4] او عابدترین و پارساترین مردم زمان خود بوده است [5] ؛ و درك محضر حضرت كاظم حضرت رضا و حضرت جواد علیهم السلام را



[ صفحه 436]



نموده؛ و در راه تشیع رنج بسیار دیده، و در زمان هارون و مأمون تحت تعقیب، شكنجه و فشار قرار گرفته، و تازیانه خورده، و مدتی از عمر خود را در زندان گذرانیده است [6] تصنیفات او را نود و چهار كتاب برشمرده اند. [7] .

ابن ابی عمیر از كسانی است كه پیوسته در محضر هشام بن حكم حاضر بوده:

سری بن ربیع گوید: ابن ابی عمیر كسی را كه (در علم و فضل) همتای هشام بن حكم نمی دانست، و هیچ گاه از محضر او غایب نبود... [8] .



[ صفحه 437]



در كتب فقه و حدیث روایات بسیاری از هشام، از طریق ابن ابی عمیر، نقل شده است. [9] .

شیخ طوسی (ره)، به «اصل» هشام بن حكم كه از اصول اربعمائه است، دو طریق دارد كه هر دو طریق به ابن ابی عمیر منتهی می شود. [10] .

دوم - ابومحمد، صفوان بن یحیی بجلی كوفی (متوفی 210 هجری): ثقه ای بلند مرتبه و از اصحاب اجماع است. او را موثق ترین و عابدترین مردم زمان خودش دانسته اند [11] او از رجال اصحاب امام هفتم (ع) شمرده شده، و نزد امام هشتم (ع) منزلتی شریف داشته وكیل آن حضرت و حضرت جواد (ع) بوده است. او از چهل تن از اصحاب امام صادق (ع) روایت نموده، و سی كتاب تصنیف كرده است. [12] .

ابن ندیم، در فهرست، در بخش فقهای شیعه و تصانیف آنان، از او یاد كرده و نام پاره ای از كتب وی را این چنین آورده است: كتاب شراء و بیع، كتاب تجارات، كتاب محبت و وظائف، كتب فرائض، كتاب وصایا، كتاب آداب، و كتاب بشارات المؤمن. [13] .

صفوان نیز از روایان هشام بوده، و یكی از دو طریق شیخ طوسی به «اصل» هشام، به صفوان بن یحیی نیز منتهی می شود. [14] .

سوم - یونس بن عبدالرحمن: از اصحاب اجماع، دارای منزلتی عظیم، و از فقهای بزرگ شیعه و محدثین و مؤلفین به نام جهان تشیع است.

ابن ندیم در فهرست، تحت عنوان فقهای شیعه و مصنفین كتب فقه و اصول آن، از یونس بن عبدالرحمن نام برده و می گوید: یونس از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (ع) و



[ صفحه 438]



علامه زمان خود بود. او بر مبنای مذهب شیعه تصنیف و تألیف بسیاری داشته است. [15] .

شیخ طوسی (ره)، برای وی بیش از سی كتاب نقل كرده است. [16] .

یونس را از شاگردان هشام شمرده اند. او از جمله محدثینی است كه از هشام نقل حدیث نموده اند. [17] .

چهارم - نضر بن سوید صیرفی كوفی، از ثقات اصحاب امام كاظم (ع)، و مشهورین به عدالت و صحت حدیث می باشد [18] علمای رجل جملگی او را توثیق نموده اند، و گفته اند كه او دارای كتابی بوده است. [19] .

نضر بن سوید نیز از جمله كسانی است كه از هشام روایت نموده اند. [20] .

پنجم - نشیط بن صالح بن لفافه [21] عجلی: از اصحاب امام صادق (ع)، و امام كاظم (ع)، و از خدمتگزاران امام هفتم (ع) و راویان آن حضرت بوده، كه اكثر دانشمندان علم رجل، مانند: نجاشی، علامه حلی، و ابن داود او را توثیق كرده اند [22] و شیخ طوسی، و نجاشی و ابن شهر آشوب به كتابی كه از وی نقل شده، اشاره كرده اند. [23] .

نشیط نیز از جمله كسانی است كه از هشام نقل حدیث كرده اند. [24] .

ششم - ابوالحسن، علی بن منصور، كوفی، ساكن بغداد:

نجاشی گوید: او در علم كلام شاگرد هشام بن حكم بوده، و كتبی دارد كه از آن جمله كتاب التدبیر، در توحید و امامت، می باشد. [25] .



[ صفحه 439]



و نیز نجاشی، در ترجمه هشام بن حكم، آن گاه كه از كتب هشام نام می برد، می گوید: كتاب التدبیر از گفته های هشام بن حكم است كه علی بن منصور آن را جمع كرده است. [26] .

علی بن منصور نیز از جمله راویان هشام می باشد. [27] .

هفتم - ابوجعفر، محمد بن خلیل سكاك [28] .

شیخ طوسی (ره)، گوید: محمد بن خلیل، معروف به سكاك، از متكلمین، و از اصحاب هشام بن حكم، و شاگرد وی بوده است، و با او در اموری مخالفت كرده جز در اصل امامت. برای او كتبی است كه از جمله آنهاست: كتاب معرفت، كتابی در استطاعت، كتابی در امامت، و كتاب رد بر كسی كه امامت را به نصر نمی داند. [29] .

نجاشی گوید: محمد بن خلیل بغدادی، سكاك بوده، و صاحب هشام بن حكم، و شاگرد وی می باشد و از او استفاده كرده است. برای سكاك كتبی است كه از جمله آنها كتابی است در امامت و كتابی كه آن را توحید نامیده، لیكن آن كتاب تشبیه است نه توحید. [30] .

از كلام شیخ طوسی (ره)، استفاده می شود كه سكاك امامی و شیعه بوده، چه در اصل امامت با هشام بن حكم موافق بوده است. [31] .

فضل بن شاذان گوید: هشام بن حكم، رحمه الله، كه درگذشت، یونس بن عبدالرحمن جانشین او گشت، وی در رد مخالفین كوشا بود. و چون یونس بن عبدالرحمن درگذشت، جانشینی جز سكاك بر جای نگذاشت، وی نیز در رد مخالفین جدیت داشت، تا اینكه سكاك، رحمه الله، هم درگذشت، و من بعد از آنان جانشین ایشانم. [32] .

مرحوم مامقانی گوید: ممكن است كتاب توحید سكاك مشتمل بر اموری بوده كه به



[ صفحه 440]



نظر بعضی از قدما مفید تشبیه باشد، چون قدما به مختصر چیزی كه بر خلاف مذاقشان بود نسبت می دادند، چنانكه به همین نحو نسبت غلو به اشخاص می دادند. چگونه می شود جانشین یونس بن عبدالرحمن كه در رد مخالفین جدیت داشته قائل به تشبیه باشد؟ و چگونه ممكن است به كسی كه شخصی چون فضل بن شاذان به جانشینی و شاگردی او اعتراف می كند و برای او طلب رحمت می نماید، چنین نسبتی داد؟ حق آن است كه بگوییم او امامی بوده و از ممدوحین می باشد. [33] .


[1] مشروح روايت در اصول كافي، ج 1، ص 57 و كتاب توحيد، ص 213 و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 74.

[2] رجوع شود به جامع الروات، ج 2، ص 314 - 313.

[3] برخي ابن ابي عمير را افقه از يونس بن عبدالرحمن دانسته اند؛ با توجه به اين كه از فضل بن شاذان روايت شده كه مي گفت: در اسلام، افقه از سلمان فارسي نشو و نما نكره است، و پس از سلمان، افقه از يونس بن عبدالرحمن نبوده است (جامع الروات، ج 2، ص 51 - تنقيح المقال، ج 3، ص 62 - تحفة الاحباب، ص 310).

[4] رجال نجاشي، ص 229.

[5] ابن ابي عمير به طول سجده، كه غايت خضوع و منتهاي عبادت و اقرب حالات بنده نزد پروردگار و اشد اعمال بر ابليس است، معروف و مورد توجه بوده، و او در اين عمل به امام زمانش، حضرت موسي بن جعفر (ع) «حليف السجدة الطويلة»، اقتدا كرده بود. او پس از نماز صبح براي سجده شكر پيشاني بر زمين مي گذاشت و تا ظهر سر از سجده بر نمي داشت. (تحفةالاحباب، ص 312.).

[6] در زمان رشيد، ابن ابي عمير را به علت تشيع، سندي بن شاهك در حضور هارون، يكصد و بيست چوب زده و به زندانش افكند، و سرانجام پس از گرفتن يكصد و بيست و يكهزار درهم از او، آزادش ساخت.

و نزد مأمون سعايت كردند و گفتند كه ابن ابي عمير اسامي شيعيان ساكن در عراق را مي داند. مأمون او را احضار كرد تا نام شيعيان را بگويد، او از ذكر نام شيعيان خودداري كرد. مأمون دستور داد او را برهنه كردند و آويختند و صد تازيانه بر بدنش زدند.

وقتي عدد تازيانه ها به صد رسيد، درد او را بي طاقت كرده و كار به جايي رسيد كه خواست نام شيعيان را بگويد كه صداي محمد بن يونس بن عبدالرحمن به گوشش رسيد كه مي گفت: اي محمد بن ابي عمير! موقف خود را در پيشگاه پروردگار يادآور. پس به آن سخن نيرو يافت و شكيبايي گزيد و از بردن نام شيعيان خودداري نمود تا آن كه خداوند او را نجات داد.

و نيز گفته اند كه مأمون براي اينكه محمد بن ابي عمير قضاوت را بپذيرد، وي را به زندان انداخت و مدت چهار سال در زندان بود. خواهرش (دو خواهر او به نام هاي سعيده و آمنه هر دو از روات حديث به حساب آمده اند) كتابهاي او را دفن كرد، و مدت چهار سال نوشته هاي او زير خاك ماند و پوسيد (و گفته اند كه كتاب ها را در غرفه اي نهاد باران بر آن ها باريد و از دست رفت). لاجرم ابن ابي عمير روايات را بطور ارسال نقل مي كرد و بدين جهت فقهاي شيعه مراسيل او را مانند مسانيد پذيرفتند. بالجمله، آنچه از رواياتش باقي ماند همان مقداري بود كه در حافظه وي باقي مانده بود و آنها را نوادر مي گويند. و پاره اي هم قبلا از حبس در دست مردم قرار گرفته بود (تنقيح المقال، ج 3، ص 62، رديف 10272 و تحفة الاحباب، ص 311.).

[7] پاره اي از كتب وي عبارتند از: كتاب مغازي، كتاب بدا، كتاب احتجاج در امامت، كتاب حج و كتاب فضائل حج، كتاب متعه، كتاب استطاعت در رد قدريه و جبريه، كتاب مبدء، كتاب امامت، كتاب نوادر كه كتاب بزرگي است، كتاب ملاحم، كتاب يوم و ليله، كتاب صلوة، كتاب مناسك حج، كتاب صيام، كتاب اختلاف حديث، كتاب معارف، كتاب توحيد، كتاب نكاح، كتاب طلاق، و كتاب رضاع (تنقيح المقال، ج 3، ص 62، رديف 10272).

[8] اصول كافي، ج 1، ص 338.

[9] جامع الروات، ج 2، ص 314.

[10] فهرست طوسي، ص 355.

[11] شيخ طوسي در فهرست فرموده: صفوان، موثق ترين و عابدترين مردم زمان خود بوده و در هر شبانه روزي صد و پنجاه ركعت نماز مي گزاشت و در هر سالي سه ماه روزه مي گرفت و سه دفعه زكات مال مي داد و اين به جهت آن بود كه با عبدالله بن جندب و علي بن نعمان در بيت الله الحرام عهد بسته بودند كه هر كدام كه از دنيا رفتند آنكه بعد زنده بماند نماز و روزه و حج و زكات به نيابت او تا زنده باشد به جا آورد. اتفاقا عبدالله و علي پيش از صفوان از دنيا رفتند، لاجرم صفوان موافق عهد خود نماز و روزه و حج و زكات و ساير اعمال خيريه كه براي خود به جاي مي آورد، براي ايشان نيز تا زنده بود به عمل مي آورد. (تحفةالاحباب، ص 147).

[12] جامع الروات، ج 1، ص 413 - تنقيح المقال، ج 2، ص 100 - تأسيس الشيعه، ص 310.

[13] فهرست ابن النديم، ص 311.

[14] فهرست طوسي، ص 355 - جامع الروات، ج 2، ص 313.

[15] فهرست ابن النديم، ص 309.

[16] فهرست طوسي، ص 367.

[17] جامع الروات، ج 2، ص 314.

[18] جامع الروات، ج 2، ص 292 - الامام الصادق، اسد حيدر، ج 3، ص 86.

[19] تنقيح المقال، ج 3، ص 270.

[20] جامع الروات، ج 2، ص 314.

نضر بن سويد، راوي حديث مشهور، سؤال هشام درباره اسماءالهي و اشتقاقشان از امام صادق (ع)، مي باشد (اصول كافي، ج 1، ص 89 - توحيد صدوق، ص 154).

[21] ظاهرا لفافه نام جده اوست.

[22] تنقيح المقال، ج 3، ص 267، رديف 12436.

[23] فهرست طوسي، ص 347 - رجال نجاشي، ص 303 - معالم العلماء، ص 113.

[24] جامع الروات، ج 2، ص 290.

[25] رجال نجاشي، ص 176.

[26] رجال نجاشي، ص 304.

[27] توحيد صدوق، ص 212 و 213 - داستان شرفيابي زنديق مصري حضور امام صادق (ع) و ايمان آوردن او بعد از مباحثه، از روايات علي بن منصور از هشام مي باشد.

[28] در فهرست ابن النديم، ص 250، و در ملل و نحل شهرستاني، ج 1، ص 329، به جاي سكاك، «شكال» ثبت شده است.

[29] فهرست طوسي، ص 292 - معالم العلماء، ص 85، تأسيس الشيعه، ص 362.

[30] رجال نجاشي، ص 231.

[31] رجال كبير، ص 295 - جامع الروات، ج 2، ص 112 - تنقيح المقال، ج 3، ص 115.

[32] جامع الروات، ج 2، ص 112.

[33] تنقيح المقال، ج 3، ص 115، رديف 10674.

به غير از هفت نفري كه شرح حال آنان ذكر شد، در جامع الروات، ج 2، ص 314، نامهاي: علي بن بلال، احمد بن عباس، عباس بن عمرو الفقيمي، علي بن معبد، عبدالعظيم، عبدالله بن مغيره، و فضل بن شاذان بن عنوان روايان احاديث از هشام، ذكر شده است. و در تنقيح المقال (ج 3، ص 300) نيز، يونس، حسن بن علي وشاء، حاد بن عثمان، برقي، علي بن حكم جزء راويان هشام آورده شده اند.